فصل۱:تعریف علم

فصل۱:تعریف علم

علم

علم(واژه‌ای عربی از ریشه علم به معنای آموختن) ساختاری است برای تولید و ساماندهی دانش دربارهٔ جهان طبیعی در قالب توضیح‌ها و پیش‌بینی‌های آزمایش‌شدنی یک معنای قدیمی تر و نزدیک که امروزه هنوز هم به کار می‌رود متعلق به ارسطو است و دانش علمی را مجموعه‌ای از آگاهیهای قابل اتکا می داند که از لحاظ منطقی و عقلانی قابل توضیح باشند.


در عصر مدرن، علم معادل علوم طبیعی و فیزیکی به کار می‌رود، لذا محدود به شاخه‌هایی از آموختن است که به پدیده‌های دنیای مادی و قوانین آنها می‌پردازد. این هم‌اکنون معنای غالب علم در کاربرد روزمره‌است. این معنای محدودتر از علم که خود بخشی از علم شده‌است، تبدیل به مجموعه‌ای از تعریفهای قوانین طبیعت شده که بر مبنای مثالهای اولیه‌ای همچون قانون کپلر، قوانین گالیله و قوانین حرکت نیوتن بنا شده‌اند. در این دوره رایجتر شد که به جای فلسفه طبیعی علوم طبیعی به کار رود. در طی قرن نوزدهم میلادی کلمه علم بیش از پیش مرتبط ب مطالعه منظم دنیای طبیعت شد، شامل فیزیک، شیمی، زمین شناسی و زیست شناسی. این منجر به قرارگیری مطالعات تفکر انسان و جامعه در یک برزخ زبان شناسی شد. که در نهایت منجر به قرارگیری این مطالعات دانشگاهی در زیر عنوان علوم اجتماعی شد. به همین ترتیب هم امروز قلمروهای بزرگی از مطالعات منظم و دانش وجود دارند که زیر سرفصل کلی علم قرار دارند، همچون علوم کاربردی و علوم صوری.
به طور کلی اطلاعات مجموعه‌ای از داده‌های خام و پردازش نشده‌است. پردازش اطلاعات، تولید علم می‌کند، و علمی که روشش تجربی و نتایجش آزمون پذیر و موضوعش جهان خارج باشد، علم تجربی است.
علم در زبان فارسی به معنایی متفاوت و عام تر از معادل انگلیسی اش (Science) به کار می‌رود. در این مفهوم علم معادل هر نوعی از دانش (Knowledge) است. واژه علم در این مفهوم کلی شامل هر نوع آگاهی نسبت به اشیاء، پدیده‌ها، روابط و غیره‌است، اعم از اینکه مربوط به حوزه مادی و طبیعی باشد و یا مربوط به علوم معنا و ماوراء الطبیعه. در این تعریف قوائد روش علمی برای دستیابی به آن دانش الزامی نیست و علم شامل مجموعه‌ای از آگاهی‌ها، دانش‌ها و معلوماتی است که انسان توانسته از طریق روش‌های گوناگون تا به امروز به آنها آگاهی پیدا کند. اصطلاحاتی چون علم اخلاق، علم حدیث و علم ریاضیات نشان دهنده کاربرد این معنا از علم هستند.
در مقابل مفهوم علم به‌طور خاص وجود دارد که معادل واژه انگلیسی Science است که از ریشه لاتینی «ساینتیا» به معنای دانستن گرفته شده‌است و متناظر با آن بخشی از دانش بشری است که از طریق روش‌های تجربی حاصل شده‌است و قواعد علوم تجربی بر آن حاکم است
روش علمی
روش علمی یا به عبارت دقیقتر روش اثبات تجربی یک پدیده به گستره‌ای از روش‌ها اشاره دارد که برای بررسی پدیده‌ها، دست یافتن به دانش نوین، یا بازسازی و درهم آمیزی دانش‌های پیشین به‌کار می‌رود. یک روش پژوهشی برای این‌که علمی به‌شمار آید باید بر پایه داده‌های مشاهده‌پذیر، تجربی و اندازه‌گیری شونده ساخته شده‌باشد و از یک رشته بنیادهای روشن استدلالی پیروی کند.
به دیگرسخن، در روش دانشورانه، داده‌ها از راه مشاهده و آزمایش گردآوری می‌شوند، و پس از آن تدوین (فرمول‌بندی) شده و با فرضیه‌های موجود سنجیده می‌شوند.
تعریف علم:علم در لغت به معنی یقین, معرفت و دانش است و در مفهوم کلی خود بر هر نوع آگاهی نسبت به اشیا، پدیده ها، روابط و … اطلاق می شود.
علم در مفهوم کلی و عام آن knowledge اطلاق می شود. ولی از واژه علم مفهوم خاصی نیز تعبیر شده است و آن science است که مقصود آن بخشی از دانستنیها و آگاهیهای نوع بشر است که به روشهای تجربی قابل اثبات و تایید باشد.علم کوششی است برای تطبیق تجربه حسی نامنظم و متنوع به یک سیستم فکری که منطقا متحدالشکل باشد.
علم چیست؟ آیا تعریف علم به دانستن واقعیات عالم در مورد ذات اشیاء و قوانین حاکم بین آنها، صحیح است؟
پرسش
روزگاری تصور می شد زمین در مرکز عالم قرار دارد و تخت است بعضی ها آنرا بر شاخ گاوی تصور می کردند و برای طول و عرض آن چه اوهامی که از خود نبافته بودند. روزگاری تصور می شد هنگامی که قطره بارانی در دهان یک صدف فرو افتد مروارید تشکیل می گردد. زمانی مردم عقیده داشتند سنگهای عالم در اثر سختیهائی که متحمل می شوند تبدیل به طلا می گردنند و در زمانی دیگر…. و عده ای اینها را به عنوان علوم حفظ می کردنند و کتابها درباره آن می نوشتند و اباطیل دیگری به آنها می افزودند. اما وقتی حقیقت روشن شد تمامی علم آنها تبدیل به جهل شد و معلوم گردید آنها در ظلماتی سخت به سر می بردند. پس حفظ اباطیل و انباشتن آنها در مغز علم نیست.
عالم تشکیل شده از موجودات محسوس و معقول همین که وجود شیئی را درک می کنیم اطلاعی مبنی بر بودن آن شئ در درون ما شکل می گیرد و ما می پرسیم این چیست؟ و از کجا آمده؟ و چگونه آمده؟ وقتی می پرسیم چیست؟ می خواهیم پی به ذات شئ ببریم. اما وقتی می پرسیم از کجا آمده؟ فرض کرده ایم که پیش از این شئ ، شئ دیگری بوده که این شئ اخیر از او نشات گرفته. و وقتی می پرسیم چگونه آمده؟ در پی قوانینی می گردیم که موجب بروز چنین پــدیــده شده اند. و وقتی پاسخ صحیح و واقعی در مورد این سوالها و سوال های دیگری که پس از آنها پیش می آید بدست می آوریم اطلاعات فراوانی راجع به آن شئ حاصل می کنیم که موجب شناخت ما از آن شئ واینکه به کجا خواهد رفت و چگونه خواهد رفت می شود . و این شناخت علم ما را تشکیل می دهد. بنابراین می توان گفت علم عبارت است از دانستن واقعیات عالم در مورد ذات اشیاء و قوانین حاکم بین آنها.
اینکه عالم با قوانینی تغییر ناپذیر اداره می شود و برای وجود هر شئ بدنبال طرف مقابلی پیش از آن شئ می گردیم اثبات گر حاکمیت اصلی واحد بر جهان است . اصلی که همه اشیاء در دایره آن قرار دارند و خروج از آن ناممکن می باشد و آن اصل چیزی جز عدل نیست. پس عالم عدل محور است و در واقع عدل (اصل ما سوی الله) است و به خاطر وجود همین اصل بزرگ است که ما می توانیم صاحب علم باشیم چرا که هر اتفاقی در جهان بر اساس قانونی ثابت به وقوع می پیوندد که بر اشیاء مختلف در موقعیت های یکسان بصورت یکسان اعمال می شود. و وقتی ما از قوانین مطلع شدیم می فهمیم در گذشته برای اشیا چه پیش آمده و چه شیئی چه مسیری را چگونه طی کرده در کجا هست و به کجا و چگونه خواهد رفت و از برخورد اشیاع مختلف در آینده چه پیش خواهد آمد . و با استفاده از این دانش می توانیم دست به ساخت وسائل مختلف بزنیم و اشیا را در اختیار خود گرفته و آینده آنها را آنگونه که می خواهیم رقم بزنیم ودر نهایت می توانیم راه درست را برای رسیدن به موقعیت بهتر پیدا کنیم. و اگر اصول ثابت عالم نبودند و هر اتفاقی بر اثر یک قانون منحصر به فرد و یا بدون قانون به وقوع می پیوست ما هرگز قادر به جمع آوری علم نبودیم و هیچگاه نمی توانستیم وسیله ای بسازیم و هرگز برای آینده خود نمی توانستیم تصمیمی بگیریم. چرا که در آن صورت هیچ واقعه ای با واقعهٌ دیگر تشابهی نداشت و هرگز این همه موجودات همگون وجود نداشتند و ما هم اگر وجود داشتیم هرگز قادر به درک چیزی نبودیم و نمی توانستیم علوم را گردآوری کنیم چون دانسته های ما به درد دیگران نمی خورد چون برای آنها اتفاقات به گونه ای دیگر به وقوع می پیوست پس به واسطه اصل عدل است که عالم استوار گردیده و علوم شکل می گیرند.
اما قوانین عالم به دو بخش عمده تقسیم می شوند که عبارتند از قوانین حاکم بین اشیاء عالم که بشر قدرت دخل و تصرف و تغیر آن را ندارد مانند ریاضیات و معادلات آن و قوانین فیزیک شیمی و….که می توان به آن قوانین تکوینی اطلاق کرد. و دیگر قوانین تشریعی که تنظیم کننده رفتار بشر در مورد خود و سایر اشیاء عالم وروابط بین آنهاست.و مجموعه ای است از دستوراتی مبنی بر بایدها و نبایدها که برسر راه حرکت بشر مانند تابلوهای راهنمائی نصب شده اند و پرتگاهها ومسیرهای انحرافی و پرخطر را نشان می دهند و مانع از گم شدن و سقوط و هلاکت او می شوند و آزادی او را تداوم می بخشند. که اتفاقا این قوانین نیز به طور ثابت در جهان وجود دارد وخالق هستی با اشراف کاملی که بر بشر داشته آن را برای سعادت آدمی وضع نموده و به بشر ارئه داشته. اما انسان از روی بی اطلاعی و عدم علم کافی برای ارتباط دهی خود با دیگران دست به وضع قوانینی ناقص زده که موجبات رنج ودر نهایت شقاوت خود را فراهم کرده. قوانین تشریعی قابل نقض شدن ورعایت نکردن می باشند و برای اینکه اصل کلی عالم یعنی عدل به هم نریزد، قوانین دیگری در ادامه قوانین تشریعی به وجود آمده که می توان به آنها قوانین کیفری اطلاق کرد. به عبارت دیگر می توان قوانین تشریعی را به صورت دوتائی در نظر گرفت که یکی به انسان می گوید چه کاری باید بکند ویا انجام ندهد ودیگری می گوید در صورتی که آن قانون اولی شکسته شود برای انسان چه اتفاقی خواهد افتاد. پس علم انسان در مورد قوانین عالم همانگونه که حضرت امام صادق می فرمایند به دو بخش تقسیم می گردد. العلم علمان علم الادیان و علم الابدان و می توان شرافت علم الادیان را بر دیگری بدون ورود خدشه به اهمیت علم الابدان به راحتی فهمید چرا که این متضمن سلامت و سعادت انسان است و انسان را به سوی رستگاری هدایت می کند و از سقوط و هلاکت او جلو گیری می کند. اما دانستن آن یکی هم به انسان توانائی و قدرت می بخشد و یقین او را می افزاید و عطش اورا برای دانستن سیراب می سازد و کمک می کند تا آسان تر به مقصد برسد.
پاسخ اجمالی
علم دارای کاربرد های متعدد است؛ به معنای دانستن، به معنای علوم مدون، ملکه حاصله از مسائل و …غیر این ها. بحث از تعریف تمام معانی علم از حوصله این مقاله خارج است و مجال دیگری را می طلبد بنابراین ما به شایع ترین معنای علم نزد حکما می پردازیم که علم به معنای مطلق ادراک است، و تعریف دقیق فلسفی آن عبارت است از حضور موجود مجرد از ماده نزد موجود مجرد دیگر. اما تعریف علم به دانستن، تعریفی نادرست است؛ چرا که شرایط تعریف در آن رعایت نشده است. چنان که عدل، با قوانین ثابت، ملازم نیست؛ چرا که اگر قوانین عالم ثابت نبود نیز با عدل منافات نداشت؛ زیرا اگر هر کدام از این قوانین متغیر در جای مناسب خود باشند باز هم عدالت رعایت شده است.
پاسخ تفصیلی
برای روشن شدن پاسخ چند نکته را باید توضیح بدهیم:
۱٫تعریف علم
قبل از ارائه تعریف تذکر دو نکته ضروری است؛ نکتهاول: امکان تعریف علم؛ در این که علم قابل تعریف است یا نه، سه نظریه وجود دارد:
یکم: قول رازی : علم بدیهی است و قابل تعریف نیست؛ چون چیزی روشن تر از علم وجود ندارد تا ما با آن علم را تعریف کنیم.
دوم: قول امام الحرمین و غزالی :علم نظری است ولی تعریف آن مشکل است و تنها از طریق تقسیم و تمثیل شناخته می شود.
سوم: علم نظری است و تعریفش مشکل نیست.[۱]
نکته دوم: معانی علم؛ از آنجا که علم به معانی مختلفی آمده، در ارائه تعریف علم باید روش شود که کدام یک از معانی علم مورد نظر است؛ برخی از معانی علم عبارت است از:
الف. مطلق ادراک خواه تصوری باشد یا تصدیقی، یقینی باشد یا غیر یقینی و این تعریف حکما است.
ب. مطلق تصدیق؛ چه یقینی و چه غیر یقینی؛ گفته شده که این مذهب متکلمین است.
ج.ادراک مرکب؛ تصوّر باشد یا تصدیق.
د. ملکه حاصله از ادراک این مسائل .
ه. بعضی هم گفتند علم اطلاق می شود بر ادراک مسائل و نفس مسائل و بر ملکه حاصل از مسائل؛ و علوم مدونه بر این معنای اخیر اطلاق می شود.”[۲]
البته بحث از تعریف تمام معانی علم از حوصله این مقاله خارج است و مجال دیگری را می طلبد بنابر این ما به شایع ترین معنای علم نزد حکما می پردازیم که علم به معنای مطلق ادراک است.
بنا بر قابل تعریف بودن علم، حکیمان چند تعریف برای علم ذکر کردند مانند: حصول ماهیت شیئ در عقل؛[۳] کیفیتی ذات اضافه؛ اضافه ای بین عالم و معلوم؛ صورت نقش بسته نزد عاقل؛ شیخ اشراق براین باور است که علم همان ظهور؛ و ظهور همان نور است، بنابراین علم مانند نور خود ظاهر و آشکار و آشکار کننده غیر است.
شیخ الرئیس مرحلّه تعقلی علم را گاهی به صورت سلبی یعنی تجرید از خصوصیات و جزئیات تعریف می کند و گاهی از آن به صورت مرتسمه در جوهر عاقل که مطابق با ماهیت معقول است یاد می کند و بار دیگر علم را امری مجرد که اضافی( اضافه اشراقی) است، می داند.
اما قول قابل قبول در نظر حکمت متعالیه این است که علم عبارت است از حضور موجود مجرد از ماده نزد موجود مجرد دیگر؛ توضیح این که علم موجودی مجرد از ماده است؛ به این معنا که علم نه امر سلبی است، مثل تجرد از ماده، و نه امر اضافی(اضافه مقولی)است؛ بلکه امر وجودی است، آن هم نه هر وجودی، بلکه وجود بالفعل، و نه هر وجود بالفعل، بلکه وجود بالفعلی که مشوب به عدم نباشد یعنی شیئ معلوم یکجا نزد عالم حاضر شود تا صدق علم به شیئ کند؛ ولی امر مادی نمی تواند معلوم ما شود؛ چون امر مادی در حرکت جوهری است و حرکت جوهری تدریج در ذاتش است؛ به این معنا که در هر جزء از حرکت عدم اجزای دیگر و عدم کل شرط است؛ چرا که فقط و فقط یک جزء در آن واحد محقق می شود؛ پس یک شیئ مادی نمی تواند حضور تمام پیدا کند پس نمی تواند معلوم باشد بنابراین علم امر وجودی غیر مادی است که غیر قابل اشاره حسی و وضعی است.
به بیان گویای علامه طباطبایی در حاشیه اسفار: صورت علمیه برای ما حاصل است، بالضروره، هر نوع حصول که باشد؛ ولی مجرد حصول چیزی برای چیز دیگر علم پدید نمی آورد؛ چرا که اگر جمیع اجزای وجود شیئ جمع نباشد، بعض از اجزا از بعض دیگر غایب خواهد بود، و مجموع اجزا از مجموع غایب می شود _همانطور که در حرکت این گونه است_ در حالی که غایب بودن با علم منافات دارد؛ از طرفی جواهر مادی و عوارضشان متحرکند و حاضر الوجود نیستند در حالی که صورت علمی چه صورت علمی جوهر باشد و چه عرض، نزد عالم حاضر است و اگر نزد خودش حاضر نباشد، محال است که نزد دیگری حاضر شود؛ پس لازم است صورتهای علمی فی نفسه مجرد باشند، تا به نوعی برای عالم حاصل شوند.”[۴]
۲٫در تعریف سوال کننده شرط صحت تعریف رعایت نشده: از شرایط تعریف این است که، معرِّف باید روشنتر از معرَّف باشد[۵]؛ پس ارائه تعریفی که در آن از کلماتی استفاده شده که با معرَّف از نظر معرفتی یکسان است، صحیح نیست؛ علاوه این که این تعریف مصادره به مطلوب است؛ یعنی آن چه را در صدد تعریفش بودیم با خودش تعریف کردیم؛ زیرا در این تعریف، از کلمه دانستن استفاده شده که ترجمه علم است؛ پس این تعریف گویا نیست.
مشکل دیگر این است که در تعریف مذکور شرط دیگر تعریف که جامعیت است، رعایت نشده چرا که وقتی قید ذات اشیاء را ذکر کرده تمام علومی که به ذات مربوط نیستند از تعریف خارج می شود مثل علم به اعراض و… حال این که علم به اعراض هم علم است.
۳٫نکته دیگر این که در این پرسش آمده است که “اینکه عالم باقوانینی تغییر ناپذیر اداره می شود و برای وجود هر شئ بدنبال طرف مقابلی پیش از آن شئ می گردیم اثبات گر حاکمیت اصلی واحد بر جهان است . اصلی که همه اشیاء در دایره آن قرار دارند وخروج از آن نا ممکن می باشد و آن اصل چیزی جز عدل نیست. پس عالم عدل محور است”. اشکال این سخن آن است که عدل، با قوانین ثابت، ملازم نیست؛ چرا که اگر قوانین عالم ثابت نبود نیز با عدل منافات نداشت؛ زیرا اگر هر کدام از این قوانین متغیر در جای مناسب خود باشند باز هم عدالت رعایت شده است.
تعریف علم
به نظر می رسد، علم نوعی استدلال منطقی برای توصیف، تفسیر، توضیح، تبیین و شناخت پدیده ها و واقعیت های موجود در عالم خلقت است که همراه با مشاهده و تحلیل می باشد. به وسیله علم می توان موجودات جهان را استدلالی دسته بندی، و قوانین و روابط حاکم در بین آن ها را شناسایی کرد. که نتیجه آن ساده شدن انجام کارها و شناخت پدیده هاست. به وسیله علم می توان در مورد جهان مادی قضاوت کرد که چگونه هست و چه صفاتی دارد. و چگونه نیست چه صفاتی ندارد. هر دانشمندی بنابر اطلاعات زمان خود و تحقیقاتش نظریه های داده که تا زمان بطلانش، کاربرد داشته است. اما نظریه هایی که منطبق بر آیات الهی است، بطلان ناپذیر است.
یکی از صفات مهم مسایل علمی آزمون پذیری است و این آزمون می تواند در زمان های مختلف نتیجه یکسان داشته باشد. و هر کس آن آزمایش ها انجام دهد، همان نتیجه را می گیرد. یکی دیگر از صفات مسایل علمی«تکرار پذیری» است، یعنی مسایل علمی یک بار اتفاق نمی افتد. چندین بار هم می توان تکرار کرد. و همان نتیجه را گرفت. یکی دیگر از صفات مهم مسایل علمی استدلالی بودن آن است. هر کس راه استدلال را یاد بگیرد، می تواند به نتیجه مورد نظر برسد. یکی دیگراز صفات مهم مسایل علمی قابل مشاهده بودن هستند. و هر کس می تواند مراحل انجام را مشاهده کند و به نتیجه مورد نظر برسد. یکی دیگراز صفات مهم مسایل علمی پیش بینی نتیجه با توجه به مقدمات است. اگر مقدمات تغییر کند، نتیجه هم تغییر خواهد کرد.
فکر، گفتار و رفتار پیامبر اعظم(ص) علمی است، آن هم از نوع مطلوب، حضرت آیت الله خامنه ای، رهبر انفلاب اسلامی می فرمایند:«در پیامبر اعظم(ع)، علم همراه اخلاق هست.»
برای اطلاعات بیشتر، چند تعریف از علم که در بین بزرگان رواج دارد، آورده می شود:«علم عبارت است از: حقیقت، و معرفت، و یقین و ادراک. و به همین جهت است که گفته اند:«علم، ادراکی است جازم و قطعی که مطابق با واقع باشد. یا عبارت است از ادراک شیء بطور حقیقی. علم به معنی مطلق، ادراکی است که شامل تصور و تصدیق می باشد. و دانشمندان گفته اند که:علم، حصول صورت شیء است در عقل.»
«علم، نظامی است که بر واقعیات بنا شده است.»
«علم حقایقی است که در نفس لمس و احساس می شود. برای دست یابی به علم باید به مشاهده و تحلیل پرداخت. و آن چه [در این جا] مهم است دست یابی به تحلیل هاست که در نتیجه آن، لمس و احساس واقعیات در نفس ایجاد می شود. دست یابی به حقایق وقتی صورت می پذیرد که فرد قدرت استنباط و یا تحلیل داشته باشد. قدرت تشخیص و ارزیابی وقتی به دست می آید که فرد با مبدء هستی ارتباط روحی برقرار کند و فقر خود و غنای او را لمس نماید. دست یابی به سرچشمه های خلقت، علم و آگاهی ایجاد می نماید.»
«شناسایی با قاعده پدیدهای طبیعی و مطالعه عقلانی روابط بین تظاهرات و خواص این پدیده ها به منظورهای غیر انتفاعی»
«علم معرفتی است منظم که با روش های معینی بدست می آید و قوانین یا روابطه پایدار واقعیت ها را بیان می کند.»
Top